ما دروغگو بودیم رمانی پیچیده و مدرن با فضایی تعلیقی و پایانبندی بینهایت غافلگیرانه است که بعید است به این آسانی فراموشش کنید. کتاب را بخوانید و اگر کسی پرسید پایان قصه چه میشود مثل همهی شخصیتهای داستان دروغ بگویید. در بخشی از کتاب میخوانیم: پدرم آخرین چمدان را روی صندلیِ عقبِ مرسدس گذاشت و استارت زد. بعد یک تپانچه درآورد و توی سینهام شلیک کرد. من در باغچه ایستاده بودم و افتادم. سوراخِ گلوله بازِ باز شد و قلبم از قفسهی سینه درآمد و وسطِ گُلها افتاد. خون شَتَک زد از زخمِ بازم، بعد از چشمهایم، از گوشهایم، دهنم. راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک , ...ادامه مطلب
شود و در این میان وسوسههای فریبنده، زندگی آن دو را به چالشی سخت میکشد و هریک را با وجوه پنهان خود و دیگری آشنا میکند و در نهایت… شادیها و تلخکامیهای این دو دلداده، هورن و سانتس، اگر چه نمادین، همان شادیها و تلخکامیهای ماست. و هوراتلا و بیتاما، تجسم نیروی خیر و ش, ...ادامه مطلب