بالاااا

متن مرتبط با «کاراته» در سایت بالاااا نوشته شده است

ننه کاراته : مجموعه داستان

  • با این سن و سالی که داشت، راس راس دیوار راست رو می‌رفت بالا. صبح اول صبح، کله سحر، توی کوچه‌مون «کاتا» می‌رفت. مادرمن و مادر همه بچه‌های کوچه پشت سرش ـ به صف ـ با انگیزه‌ غیرقابل وصف «کاتا» می‌رفتن. ـ چی چون سوگی... مون تون چروگی... بشمار! وقتی با صدای بلند این جمله رو می‌گفت، همه‌ مادرامُشتشون رو می‌دادن جلو و محکم ضربه می‌زدن... بعد مشتشون رو می‌بردن کنار کمرشون... هر ,کاراته,مجموعه,داستان ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها