کیست که نخندد...؟

ساخت وبلاگ
در هیچ کجا، در مورد خستگی مفرط و تدریجی شخص، و تجربه کردن نوعی احساس پوچی و بی‌فایدگی و شاید هم کمی ترس و نگرانی، هرگز سخنی به میان نیامده بود... ذهن من دوباره به یاد تصویری افتاد که در کتاب مخصوص مامایی و زایمان به چاپ رسیده بود: کف آن از پاکیزگی می‌درخشید و دامپزشک جرّاح، در لباسی تمیز و مخصوص جرّاحی کنار حیوان ایستاده و بازویش را در فاصله‌ای محترمانه، درون شکم گاو کرده بود. دامپزشک درون تصویر، ظاهری خونسرد و آرام داشت و لبخندی بر لبانش نمایان می‌شد. به همان اندازه، مزرعه‌دار و زیردستانش نیز همه لبخندی گرم و صمیمی بر چهره داشتند و حتّی گاوِ در حالِ زایمان نیز خوش مشرب و «متبّسم» بود... و مهم‌تر از همه: در هیچ کجا، نه کثافتی دیده می‌شد، نه خونی و نه گل ولایی...


راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک
بالاااا...
ما را در سایت بالاااا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عباس ballaa بازدید : 131 تاريخ : جمعه 8 ارديبهشت 1396 ساعت: 23:16