آنت‌ورپ

ساخت وبلاگ
روبرتو بولانیو در سال ۱۹۵۳ در سانتیاگوی شیلی به دنیا آمد و دوران کودکی‌اش را در چند شهر دورافتاده‌ی شیلی سپری کرد: لوس‌آنجلس، والپارایزو، کوییلپه، وینا دل‌مار، کائوکنس. پدرش، لئون بولانیو، راننده‌ی کامیون و مشت‌زنی آماتور بود، و مادرش، ویکتوریا آوالوس، ریاضیات و آمار درس می‌داد. بولانیو، در بزرگسالی به ندرت درباره‌ی کودکی‌اش حرف می‌زد. به گفته‌ی مادرش، وقتی فقط سه سالش بود، به طور خودآموز خواندن یاد گرفت، و اولین داستانش را در هفت سالگی نوشت؛ داستانی درباره‌ی مرغی که به خاطر ترس از دیگر حیوانات طویله، عاشق یک مرغابی می‌شود. یکی از اولین خاطره‌های ادبی‌اش این بود که مادرش بلندبلند اشعار دفتر بیست شعر عاشقانه و یک سرود نومیدی پابلو نرودای شیلیایی را برایش می‌خواند. خانواده در سال ۱۹۶۸ رفتند به مکزیکوسیتی. جوانی بولانیو در این‌جا آغاز شد. ترک تحصیل کرد و همزمان مشغول خواندن و نوشتن و سرپیچی‌های دوران نوجوانی شد. کتاب می‌دزدید. نویسنده‌های مورد علاقه‌اش را تعقیب می‌کرد. خودش بعدها گفت که خودآزارانه می‌نوشت و با لذتی دگرآزارانه کتاب می‌خواند. این‌ها برای جوانی که خوانش‌پریشی، بی‌خوابی مزمن و «مشکلات جنسی» زندگی‌اش را تیره کرده بود، پیشرفت‌های مهمی به حساب می‌آمد. بولانیو بیش‌تر شیفته‌ی شعر بود. هر چه‌قدر که بعدها رمان‌ها و داستان‌هایش مورد توجه قرار گرفت، ولی هیچ‌وقت دست از سرودن شعر برنداشت و همیشه می‌گفت که داستان پایین‌تر از شعر قرار می‌گیرد.


راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک
بالاااا...
ما را در سایت بالاااا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عباس ballaa بازدید : 157 تاريخ : جمعه 8 ارديبهشت 1396 ساعت: 23:16