چشم گولم: مجموعه بارتیمیوس - ۲

ساخت وبلاگ
به آسمانی که تاریک می‌شد، نگاه کردم. ابرهای سیاه خشمگین با خطوطی زرد به‌سوی غرب، آسمان را تیره کرده بودند. در ارتفاعی بسیار بالا، شش نقطه‌ی ضعیف را دیدم که در نور اندک غروب به‌سختی دیده می‌شدند. آن‌ها بیرون از میدان آتش جادویی پرواز می‌کردند. آن جن‌ها به‌صورت مرتبط و پیوسته پیش می‌رفتند و برای آخرین بار، همراه با تهیه‌ی نقشه‌ای از دیوارهای ما، قدرت دفاعی‌مان را بررسی می‌کردند. حالا که صحبتش شد... من هم باید همان‌کار را می‌کردم. کنار دروازه‌ی استراهوف، یعنی دورترین و ضعیف‌ترین مکان دیده‌بانی روی دیوارها، برجی ساخته و تقویت شده بود. درهای باستانی با جادوی سه‌گانه و مجموعه‌ای از سامانه‌های ماشه‌ای، مهر و موم شده و نگهبانانی برای دیده‌بانی بر بخش‌های کم‌ارتفاع برج‌ها و دیوارها گمارده شده بودند. دست‌کم برنامه و تفکر ما این بود. به‌سوی برج پرواز کردم، با سری شبیه عقاب، بال‌های چرمی، و پنهان در پوشش‌هایم. من بدون هیچ صدایی، با پاهای برهنه، روی سنگی بزرگ فرود آمدم. منتظر شدم نگهبانان سریع آماده‌ی مبارزه شوند. هیچ اتفاقی نیفتاد. بخشی از طلسم اختفای خودم را انداختم و منتظر شدم نگهبانان کمی واکنش از خود نشان دهند. بعد با صدای بلند سرفه کردم. باز هم بی‌فایده بود.


راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک
بالاااا...
ما را در سایت بالاااا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عباس ballaa بازدید : 138 تاريخ : جمعه 5 خرداد 1396 ساعت: 21:37