مردان منتظر

ساخت وبلاگ
اسمش «قدیر» بود و هنوز از گرد راه نرسیده، عنوان «دلاور» را هم تصاحب کرده بود. این عنوان را بچه‌های هنرستان به کسی می‌بخشیدند که توی دعوا و زد و خورد بتواند یک تنه پوزه لاتکی‌ها و دم‌ِ پهلوان‌های پررو و خوب خورده و خوش چریده را به خاک بمالد... از نخستین برخورد تأثیری ناخوشایند، اما نیرومند و ماندگار در من گذاشته بود. آن گرته نازک ولی شکننده لبخند سرد و یخ بسته روی لب‌های برهم فشرده و دهان خاموش او، که انگار جهان دور و نزدیک و بی‌ترحم را به طنز و تمسخر می‌نگریست و پیشاپیش به برد خود ایمان داشت، و آن رنگ‌پریدگی چهره گندمگون و استخوانی‌اش که با گردن عضلانی و آفتاب‌سوخته او آشکارا ناهمخوان بود و چند سال بزرگ‌تر و قوی‌تر از یک جوان هجده ساله نشانش می‌داد، نگاه را بی‌اراده به‌سوی خود می‌کشید...


راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک
بالاااا...
ما را در سایت بالاااا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عباس ballaa بازدید : 167 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1396 ساعت: 4:16