نامه به كودكی كه هرگز زاده نشد

ساخت وبلاگ
نمی‌دانم که این اتفاق خوب بود یا بد: وقتی خوشحالم، فکر می‌کنم خوب بوده است و وقتی ناراحتم، فکر می‌کنم اتفاق بدی بوده است. اما در زمان ناراحتی و بدبختی هم افسوس به دنیا نیامدن را نمی‌خورم؛ زیرا هیچ‌چیز بدتر از نیستی نیست. بگذار دوباره بگویم: من از درد نمی‌ترسم. ما با درد به دنیا می‌آییم. درد با ما رشد می‌کند، به آن عادت می‌کنیم، همانطور که به داشتن دست و پاهایمان عادت کرده‌ایم. راستش حتی از مردن هم نمی‌ترسم، مردن به این معنی است که دست‌کم زمانی به دنیا آمده و از نیستی گریخته‌ای. آنچه واقعا مرا به وحشت می‌اندازد، نیستی است، نه هستی. هرگز وجود نداشتن است، حتی به طور اتفاقی، به اشتباه یا در اثر بی‌مبالاتی دیگران. خیلی از زنان از خود می‌پرسند چرا باید بچه‌ای به دنیا بیاورند تا سرما و گرسنگی بکشد، تحقیر شود یا دراثر جنگ یا بیماری کشته شود. آن‌ها امید ندارند که فرزندشان سیر شود، گرم شود، به او احترام بگذارند یا تلاش کند به جنگ و بیماری خاتمه دهد. شاید حق با آن‌ها باشد؛ اما آیا نیستی بر رنج بردن ارجحیت دارد؟ حتی زمانی که به‌واسطه ناکامی‌ها و رنج‌هایم گریه می‌کنم، اطمینان دارم رنج‌کشیدن بهتر از نیستی است. زمانی که این فکر را به زندگی تعمیم می‌دهم، به مسئله به دنیا آمدن یا به دنیا نیامدن، ذره‌ذره وجودم فریاد می‌زند که به دنیا آمدن بهتر از به دنیا نیامدن است. اما آیا می‌توانم چنین استدلالی را درباره تو هم به کار ببرم؟ آیا این به آن معنی نیست که تو را به‌خاطر خودم به دنیا می‌آورم، نه کس دیگر؟ من هیچ علاقه‌ای ندارم تو را برای خودم به دنیا بیاورم؛ چون ابدا نیازی به تو ندارم.


راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک
بالاااا...
ما را در سایت بالاااا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عباس ballaa بازدید : 193 تاريخ : دوشنبه 29 آبان 1396 ساعت: 2:44