شاهد خاموش

ساخت وبلاگ
هفت نفر در لیتل‌گرین‌هاوس جمع شده بودند. هرکول پوآرو کنار بخاری ایستاده بود. چارلز و ترزا اَرَندل روی کاناپه بودند. چارلز روی دسته کاناپه نشسته و دست دور گردن خواهرش انداخته بود. دکتر تانیاس روی مبل راحتی بود. چشمهایش قرمز بود و روبان سیاهی دور بازویش بسته بود. خود صاحبخانه، یعنی خانم لاوسون، روی صندلی صافی پشت میز دایره‌ای‌شکلی نشسته بود. او هم چشمهایش قرمز بود. موهایش از همیشه نامرتب‌تر بود. دکتر دونالدسون مستقیم مقابل پوآرو نشسته بود. قیافه بی‌حالتی داشت و چیزی از احساساتش معلوم نبود. به نوبت به چهره یکایک افراد نگریستم و کنجکاوی‌ام بیشتر شد. من در مدت آشنایی‌ام با پوآرو بارها در چنین جلساتی شرکت کرده بودم. جلسه‌ای با حضور عده‌ای از افراد درگیر که همه بظاهر آرام و خونسرد بودند، ولی در واقع نقاب بر چهره داشتند و خویشتن واقعی خود را پنهان می‌کردند. دیده بودم که پوآرو نقاب از چهره یکی از این افراد برمی‌دارد و چهره واقعی او را آشکار می‌کند: چهره قاتل.


راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک
بالاااا...
ما را در سایت بالاااا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عباس ballaa بازدید : 224 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1396 ساعت: 12:47