پیش از سقوط

ساخت وبلاگ
نگاه مَگی ناخودآگاه به سمت لندرُور می‌رود، همان‌جایی که گیل(۱۳) مشغول مخابره‌ی پیامی رادیویی به تیمِ پیش‌رو است. گیل مثل سایه‌ی آن‌ها است. مردی یهودی و زمخت که هیچ‌وقت کتش را از تن درنمی‌آورد. او همان نقشی را دارد که اقشار هم‌تراز با خانواده‌ی آن‌ها، با نام محافظِ خانوادگی از آن سخن می‌گویند. قدش یک متر و نود سانتی‌متر است و هشتاد‌وشش کیلوگرم وزن دارد. مطمئناً پشت درنیاوردنِ کتش دلیلی وجود دارد، دلیلی که هیچ‌گاه در محافل رسمی سخنی از آن به میان نمی‌آید. امسال چهارمین سالی‌ است که گیل برای خانواده بِیتمن کار می‌کند. قبل از گیل، میشا و قبل از میشا نیز تیم ضربت، شامل مردانی کت‌وشلوار‌پوش و جدی با سلاح‌هایی تمام اتوماتیک‌ که همواره درون صندوق عقب اتومبیل‌شان بود، حفاظتِ خانواده را بر عهده داشتند. مَگی در روزهای معلمی‌اش، این نوع نفوذ نظامی به زندگی خانوادگی را به سخره می‌گرفت و این دیدگاه که پول باعث می‌شود به هدف حمله و خشونت بدل شوی را نوعی تفکر نارسیستی می‌پنداشت. ولی همه‌ی این افکار متعلق به قبل از رخدادهای ‌ژوئیه‌ی ۲۰۰۸ و گروگانگیری دخترشان و سه روز تقلا برای باز پس گرفتنش بود. راشل روی پلکان جت می‌چرخد و برای باند خالی فرودگاه با حالتی تصنعی، ملکه‌وارانه دست تکان می‌دهد. روی لباسش کتی پشمی و آبی رنگ پوشیده و موهایش را دُم اسبی بسته. تمام نشانه‌های آسیب‌دیدگی در آن سه روز، از ‌جمله هراس از فضاهای تنگ و گرفته و وحشت از افراد غریبه، همچنان مخفیانه در وجودش باقی مانده‌اند.


راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک
بالاااا...
ما را در سایت بالاااا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عباس ballaa بازدید : 245 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1396 ساعت: 14:24