ما دروغگو بودیم

ساخت وبلاگ
ما دروغگو بودیم رمانی پیچیده و مدرن با فضایی تعلیقی و پایان‌بندی بی‌نهایت غافل‌گیرانه است که بعید است به این آسانی فراموشش کنید. کتاب را بخوانید و اگر کسی پرسید پایان قصه چه می‌شود مثل همه‌ی شخصیت‌های داستان دروغ بگویید. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: پدرم آخرین چمدان را روی صندلیِ عقبِ مرسدس گذاشت و استارت زد. بعد یک تپانچه درآورد و توی سینه‌ام شلیک کرد. من در باغچه ایستاده بودم و افتادم. سوراخِ گلوله بازِ باز شد و قلبم از قفسه‌ی سینه درآمد و وسطِ گُل‌ها افتاد. خون شَتَک زد از زخمِ بازم، بعد از چشم‌هایم، از گوش‌هایم، دهنم.


راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک
بالاااا...
ما را در سایت بالاااا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عباس ballaa بازدید : 175 تاريخ : جمعه 8 دی 1396 ساعت: 15:04