قتل در زمين گلف

ساخت وبلاگ
روی صندلی‌ام نشستم و با بی‌تفاوتی در جواب سؤال دوستم گفتم: ــ یک ساعت مسافرت دریایی از کاله به دووِر مگر چقدر مشکل است که این نسبتها را به آن می‌دهی؟ بعد پرسیدم: ــ نامه جالبی نرسیده؟ پوآرو با دلخوری سرش را تکان داد و گفت: ــ هنوز نامه‌هایم را ندیده‌ام. اما این روزها دیگر نامه جالب نمی‌رسد. از جنایتکارهای بزرگ، آنهایی که با طرح و نقشه کار می‌کنند، خبری نیست. و با ناامیدی سرش را تکان داد. با صدای بلند خندیدم و گفتم: ــ ناراحت نباش پوآرو. نامه‌هایت را باز کن؛ دنیا را چه دیدی، شاید بخت با تو بود و یکوقت دیدی یک موردِ خیلی جالب از دور چشمک می‌زند. پوآرو تبسمی کرد، پاکت نامه‌هایی را که روی میز کنار بشقاب غذایش بود یکی‌یکی برداشت و با چاقوی نامه‌بازکنیِ کوچک و قشنگش سرِ آنها را شکافت. ــ یک صورتحساب، یک صورتحسابِ دیگر. اینها نشان می‌دهند که من سرِ پیری چقدر ولخرجی می‌کنم. اُ! یک یادداشت هم از بازرس جَپ. با تعجب پرسیدم: ــ راست می‌گویی؟ این چندمین بار است که سربازرسِ اسکاتلندیارد یک پرونده جنایی جالب را به ما واگذار می‌کند.


راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک
بالاااا...
ما را در سایت بالاااا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عباس ballaa بازدید : 142 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1396 ساعت: 11:45