مگره در هتل ماژستیک مهمان ناخوانده بود. وصلهای ناجور که با بقیه سیستم جور درنمیآمد.
نه اینکه شبیه پلیسهای مورد علاقه کاریکاتوریستها باشد. نه سبیل داشت و نه چکمههای بزرگ پوشیده بود. کت و شلواری با جنس عالی و بسیار خوشدوخت به تن داشت. هر روز صبح اصلاح میکرد و دستهای نرم و سفیدی داشت.
ولی استخوانبندی بدی داشت، درشت و قلچماق. عضلههای درهم پیچیدهاش از زیر کت بیرون میزد و بلافاصله خط اتوی شلوارهای جدید را هم از بین میبرد.
طرز برخوردش هم خاص بود و حتی خیلی از همکارانش را آزار میداد.
چیزی فراتر از اعتماد به نفس در وجودش بود ولی نمیشد اسمش را گذاشت خودپسندی. مثل غول میرسید سر صحنه و از آن لحظه همه چیز در برابر هیکل صخرهمانندش خرد و خمیر میشد. اهمیتی هم نداشت که حرکت کند یا پاهایش را کمی باز کند و بیحرکت بایستد.
پیپش را محکم با دندان گرفته بود. قرار نبود فقط چون در هتل ماژستیک است خاموشش کند.
شاید هم واقعاً رفتار زنندهاش عمدی بود. رفتاری که حاکی از اعتماد به نفس بالایش بود.
با آن پالتو مخمل سنگین سیاهرنگ در راهرو پرزرق و برق هتل حسابی جلب توجه میکرد
راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک بالاااا...
ما را در سایت بالاااا دنبال می کنید
برچسب : اسرارآميز, نویسنده : عباس ballaa بازدید : 178 تاريخ : دوشنبه 22 آبان 1396 ساعت: 2:12