سوگ مغان‌

ساخت وبلاگ
... گوش می‌دهم به صدای ناله‌وار و پرمویه باد، در این شب ظلمانی چرک و چرب، بی سوسوی ستاره‌ای و یا نور ماه از بس که هوای این جا، در محله ما، نظام‌آباد، چرک است و پلشت و نفس‌گیر... یاد بم و شب‌های مهتابی‌اش به خیر! شب، باد، شب باد می‌وزد انگار بی‌قرار، انگار زار، زار... مرا می‌ماند، دل رمیده وحشی‌وار مرا می‌ماند، هرزه‌پو، بی‌قرار، عاصی، چون گرگ صحرا، رمیده و رمنده، گریزان و ترسان از همگان... جدامانده از همه، از جماعت! انگار شده‌ام دیوی رمیده از همه، نشسته تک و تنها در بیغوله، هم‌نشین اشباح و خاطرات، اسپندار، بیدخت، دیهیم... می‌آیند و می‌روند، می‌روند و می‌آیند. شده‌ام مثل دیوی هم‌نشین اشباح!


راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک
بالاااا...
ما را در سایت بالاااا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عباس ballaa بازدید : 201 تاريخ : يکشنبه 19 آذر 1396 ساعت: 8:03