جاسوس به یکی از دیوارهای قلعه قدیمی «گراتْس» که هنوز سالم مانده بود، تکیه داد. دیگر امید زیادی به زندهماندن نداشت. مارشال فرانسوی، «الکساندر مکدونالد» این قلعه را در سال ۱۸۰۹ درهمکوبیده بود. اما به مناره کلیسا و این بخش از دیوارههای خاکریز خسارتی وارد نیامده بود. این مرد که متفکرانه در تاریک روشنِ غروب، آنجا ایستاده بود، خود زمانی بخشی از ماجرا به حساب میآمد، اما هیچگاه فرماندهی سپاهی را بهعهده نداشت و هیچ پایگاهی را منهدم نکرده بود. سلاح او سکوت بود؛ او بیسروصدا پیروز شده بود و در دنیا فقط عده معدودی بودند که با وجود دانستن نامش، در مورد ماجرای او سکوت کامل اختیار کردند. با وجود این، او یکی از مخالفان بزرگ هیتلر بود. در این جانپناه، صفحه فولادینی در مقابلش قرار داشت که جهت خطوطِ آن به مسکو، لندن و واشنگتن ختم میشد. آن بیرون، در امتداد این خطوط، دنیایی قرار داشت که از تأثیر عملکردهای این فرد بر خود بیاطلاع بود.
زیر پای او، درحالی که تاریکی همهجا را فرا میگرفت، شهر اتریشیِ گراتس قرار داشت. او از این شهر متنفر بود، شهری که در آن متولد شده و پس از همه این سالها هنوز هم اسراری را از او مخفی میکرد. زیر پایش، چراغ آپارتمانهای ساختمان باشکوهِ «کوئن بورگ» سوسو میزد.
راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک بالاااا...
ما را در سایت بالاااا دنبال می کنید
برچسب : جاسوسی,اتمی,آلمان,نازی, نویسنده : عباس ballaa بازدید : 221 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 16:50