زار

ساخت وبلاگ
پشت پیشخان چوبی کافهٔ فکسنی و قشنگ ایستاده و دارد برایم تخم‌مرغ هم می‌زند، صبحانه‌ام امروز نیمرو و شیرهٔ خرماست، معجون سیاه و خوشمزه‌ای که فقط کمی ‌خاک سرخ جزیره کم دارد‌. این‌جا خاک را می‌خورند، کی گفته بود، شاید همین مرد، نمی‌دانم، فقط می‌بینم چند تکه نان می‌گذارد روی بشقاب و توی صدف هفت‌رنگ برایم کمی ‌نمک می‌ریزد و صدف را می‌گذارد روی پیشخان که برمی‌دارم و می‌پرسم نمک چرا، خاگینه‌ات که شیرین است که بازمی‌خندد و می‌گوید تو آدم خالی‌خالی هم نیستی خب و ماهیتابهٔ رویی را با دستگیرهٔ فلزی از سر اجاق برمی‌دارد و تند‌تند می‌رود وسط اتاق و خوراک را می‌گذارد روی میزهایی که از درهای قدیمی ‌خانه‌های ویران جزیره درست شده‌اند. می‌روم می‌نشینم جلوی میز و یک تکه‌نان‌خشک و نازک برمی‌دارم و آهسته می‌زنمش توی شیرهٔ خرما، سیاه و خیس می‌شود‌، عین شبِ دریا و بوی خرما می‌دهد عین روز جزیره، بعد لقمه را بلند می‌کنم و می‌گذارم روی لبم که دهنم گس و شیرین می‌شود و باز یادم می‌افتد به طعم خرما واردهٔ رازقی، به بوی ماهی و توموشی‌های حیاط خانهٔ قدیمی ‌آقا‌بزرگ که از مطبخ پیرزن می‌آمد و ما اجازه خوردنش را نداشتیم و به آن ماست و خرمایی که ریخته بود توی کاسه و گذاشته بود سر پله که‌ یواشکی خوردم و کسی نفهمید‌، به دستش که خالکوبی داشت و به دروغ‌ها و قصه‌های شبانه‌اش دربارهٔ جن و پری و زار و باد‌های مریض و درد‌آور. می‌پرسم خرما دردم را خوب می‌کند یا خاک سرخ هرمز، مگر نمی‌گویی درمان هزار درد است که مرد جواب می‌دهد نه، خواستی بمان، یک‌نفر این‌جا هست که اسمت را می‌پرسد و حساب‌و‌کتاب می‌کند و می‌گوید که باید چه کارش کنی.


راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک
بالاااا...
ما را در سایت بالاااا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عباس ballaa بازدید : 250 تاريخ : دوشنبه 1 مرداد 1397 ساعت: 10:31