یادگاری- نسخه صوتی

ساخت وبلاگ
چشمه‌ای که می‌جوشد اگر از من بپرسی چه کاره‌ام، می‌گویم «فیلمساز»؛ شاید بهتر است بپرسی: «چرا فیلمساز شدی؟!» اینجاست که برای جواب باید نزدیک به هفتاد سال به عقب برگردم. حرفه خانوادگی‌ام از دو سو پزشکی بود. پدر و پدربزرگ؛ پدربزرگ مادری و تا جایی که می‌دانم، اجداد هر دو طرف هم پزشک بودند. پس بیشترین احتمال آن بود که من هم پزشک شوم. ولی از میان سه برادری که بودیم، فقط برادر بزرگم راه پدر و اجدادش را ادامه داد. حدود ده دوازده ساله بودم که ناخواسته ابیات و اشعار کودکانه‌ای در ذهنم می‌جوشید. یکی دو سال بعد به آموختن ساز «آکوردئون» که در آن زمان خیلی متداول بود پرداختم و آن را تا جایی ادامه دادم که در نهایت در سال 1965 در کاخ کنسرت شهر وین (اتریش)، به عنوان تکنواز، کنسرت داشتم. پس از گرفتن دیپلم دبیرستان، برای تحصیل در رشته معماری به اتریش رفتم. چند سالی همزمان در رشته‌های معماری و موسیقی تحصیل کردم؛ اما شعر همیشه با من بود. در مرداد 1342 اولین مجموعه شعرم «تاول‌های لجن»، توسط گالری هنر جدید به چاپ رسید. در همان سال‌ها بود که سینمای اوائل دهه شصت میلادی برایم شکل جدی‌تری گرفت و بالاخره فکر کردم که سینما به عنوان یک هنر ترکیبی به من امکان می‌دهد تا همه آنچه را که از ادبیات، موسیقی، و هنرهای تجسمی آموخته‌ام در آن به کار گیرم. در رشته سینما تحصیل کردم و شدم فیلمساز!»... و امروز پس از پنجاه سال فیلم ساختن، دوباره به شعر و موسیقی بازگشته‌ام!


راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک
بالاااا...
ما را در سایت بالاااا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عباس ballaa بازدید : 146 تاريخ : يکشنبه 11 تير 1396 ساعت: 20:28